گريه در شبهاي حرام آه و آرزو
بي اعتياد به گريه هاي شبانه
گلوي زخمي كوچه را مي خراشد اين صداي سكوت.
اي سينة مجروح هميشه باز باش!
بر روي زخم آخرين اعدامي بي نام سرزمينم.
بي افسوس لحظه اي تباه
بر طنابي كه امتداد منقبض رگها است
آرزوهاي خود را به شاخه اي ساكت مي آويزم
و خود با صداي بلند براي تو مي گريم.
در شبهاي حرام آه و آرزو،
با پنجرة بسته عهد دارم
تا گل سرخ ماه را در دقيقة صبح
به اتاق تنهايي يك زنداني ببرم.
وقتي كه گنجشكها جنازه اي را بردرخت ديدند
براي هيچ جلادي گريه نخواهم كرد
هرچند كه وجدان از كارافتاده اش
بيدار شده باشد.
5شهريور91
براي آخرين اعدامي بي نام سرزمينم
بي اعتياد به گريه هاي شبانه
گلوي زخمي كوچه را مي خراشد اين صداي سكوت.
اي سينة مجروح هميشه باز باش!
بر روي زخم آخرين اعدامي بي نام سرزمينم.
بي افسوس لحظه اي تباه
بر طنابي كه امتداد منقبض رگها است
آرزوهاي خود را به شاخه اي ساكت مي آويزم
و خود با صداي بلند براي تو مي گريم.
در شبهاي حرام آه و آرزو،
با پنجرة بسته عهد دارم
تا گل سرخ ماه را در دقيقة صبح
به اتاق تنهايي يك زنداني ببرم.
وقتي كه گنجشكها جنازه اي را بردرخت ديدند
براي هيچ جلادي گريه نخواهم كرد
هرچند كه وجدان از كارافتاده اش
بيدار شده باشد.
5شهريور91